روایتی خواندنی از دیدار امام با همافران

روایت نصرت الله محمود زاده نویسنده «مسیح کردستان» از روز 19 بهمن

عکس همافران

صبح روز 19 بهمن خیابان ایران شور و حال دیگری پیدا کرد تعداد زیادی از افسران،همافران و درجه داران نیروی هوایی برای بیعت با امام آمده بودند و با ورودشان وضعیت مدرسه  دگرگون شده بود.
سرگرد به حاج محسن گفت: «به خبرنگاران تان بگویید از چهره دوستان ما عکس نگیرند.»
حاج محسن به سوی بروجردی دوید و گفت: «همه خبرنگاران را جمع کن و فیلم هایشان را دربیاور این افراد باید برای سران نیروی هوایی ناشناخته بمانند.»

عکسی از آن روز

شهید نیز این چنین کرد و دستور داد اوضاع را زیر نظر بگیرند.عکاس روزنامه کیهان هم آنجا بود و با اخطار و اخراج نیروهای شهید بروجردی خارج نشد و اصرار کرد بماند، موضوع را به بروجردی اطلاع دادند. شهید به عکاس گفت: افسران نیروی هوایی آمده اند با امام بیعت کنند و اجازه نداری عکس بگیری. عکاس کیهان با اسرار گفت: «بگذارید یک عکس بگیرم که برای شما سندیت داشته باشد، ولی طوری عکس می گیرم که صورت هیچ کس دیده نشود، اگر این عکس را نگیرم، چطوری می خواهید ثابت کنید که اینجا چه گذشته است؟»
بروجردی قبول کرد و دو نفر نظامی را کنارش گذاشت که به محض اینکه یکی از کارکنان رویش را به دوربین کرد، به او اطلاع بدهند و مانع عکاسی شوند که عکس بگیرد. محمد نگران بود که دولت آن ها را بشناسد و مجازات کند، چون هنوز دولت بختیار بر سرکار بود.
افسران منظم و خبردار منتظر دیدار امام بودند و با مشاهده امام، با احترام خاص نظامی از ایشان پذیرایی کردند. یکی از افسران هدف دیدارکنندگان را بیان کردند و امام نیز حساب توده ارتشیان را از سرسپردگان و سران جدا کردند.
به هرحال عکاس عکس را گرفت و به روزنامه برد. عکس مذکور در صفحه اول روزنامه چاپ شد و همان روز، بختیار این اتفاق را تکذیب کرد، اما امام ساعت چهار بعد از ظهر اعلامیه ای دادند و این اتفاق را تأیید کردند.
فردای آن روز هم کیهان، نگاتیوهای این عکس ها را چاپ کرد. غروب همان روز دستور دستگیری عکاس را دادند. بعد از چاپ آن عکس به همافرها حمله شد و مردم برای کمک به آن ها به پادگان ها ریختند و کم کم بختیار فهمید که کاری از دستش برنمی آید، چون همه با امام بیعت کرده بودند.

حاج مهدی از امام خواست که محل اقامتشان را عوض کنند، اما امام بی اعتنا و نگرانی، به او گفتند: «شما نگران من هستید یا مردم؟ بروید کاری کنید که کمتر خون ریزی شود از ارتش کاری ساخته نیست، اگر مردم درصحنه باشند، اتفاقی نخواهد افتاد.»

وقایع پس از دیدار همافران

بروجردی پس از خروج افسران بلافاصله خود را به طبقه دوم رساند و وارد اتاق مخابرات شد. در آنجا به وسیله رادیو هفت موجش به مکالمات شهربانی ها و فرماندار نظامی تهران را رسد می کرد. عده ای هم با چند دستگاه بی سیم اکثر گفتگوهای کلانتری های تهران را پیگیری می کردند.
بروجردی از این طریق بازتاب اتفاقات مدرسه علوی را دنبال می کرد و در حرف های سران ارتش ارزشیابی می کرد.تیمسار رحیمی خشمگین و با لفظ زننده ای به زیردستانش می گفت: «تعدادی خائن به مملکت رفته اند با آقای خمینی بیعت کرده اند، این چه ربطی به کل ارتش و وفاداری به اعلیحضرت دارد؟ آن ها به سزای اعمال خود خواهند رسید. ما تا آخرین قطره خون از این نظام مقدس دفاع خواهیم کرد. به سربازان خود دستور بدهید در برابر هر اخلالگری با گلوله های سربی مقابله کنند. شما دستور تیر دارید. شما محکم باشید، به زودی همه مسائل حل خواهد شد شما باید از این مملکت دفاع کنید، از این حرف ها نترسید این مملکت صاحب دارد اعلیحضرت به زودی بر خواهند گشت.»
بروجردی به شخصی که در اتاق مخابرات بود، اشاره کرد که گفته های رحیمی را یادداشت کند، او از این گفته ها مسائلی را درمی یافت که به نظرش مشکوک می آمد از دیروز تحرک یگان های نظامی در شهر بیشتر شده و تیراندازی گارد شاهنشاهی به مردم شدت پیداکرده، میدان 24 اسفند شاهد درگیری شدیدی بود و آمبولانس ها پیاپی مجروحین را از اطراف دانشگاه تهران به بیمارستان منتقل می کردند تیمسار رحیمی به فرماندهان نظامی تأکید می کرد که رحم نکنند. او مردی بود که تردید به خود راه نمی داد و با تمام وجود قصد مقابله با نیروهای انقلابی را داشت، وفاداری او به شاه محرز بود و همه تلاش خود را برای حفظ نظام پهلوی به کار می برد.

حل معما به دست امام

بروجردی احساس توطئه ای در کار است و دنبال حل این معما می گشت. استواری جلوی در اصرار داشت وارد مدرسه شود، از چهره اش پیدا بود که آدم باشخصیتی است. حاج محن اجازه ورود داد، استوار وارد اتاق که شد، به حاج محسن و بروجردی گفت: «شمارا به خدا یک کاری بکنید آن ها می خواهند امام را نابود کنند این دو سه روز در پادگان لویزان اتفاقات زیادی افتاده است همه آماده باش هستند.»
بروجردی گفت: «می دانید چه برنامه ای را می خواهند پیاده کنند؟» استوار با نگرانی بیان کرد که هر کاری کرده نتوانسته بفهمد و فقط همین را می داند که قصد دارند همین امروز اقداماتی انجام دهند. حاج محسن نمی دانست آیا به حرف های او اطمینان کند یا نه؟
برای همین به اطلاع حاج مهدی عراقی رسان و وی با تأیید مطلب گفت: «درست است دو لشگر گارد آماده بابش هستند. تانک ها وارد شهر شده اند، گاردی ها به خوابگاه همافران حمله کرده اند، افسران نیروی هوایی از مردم کمک خواسته اند.»
بروجردی هم آمد و گفت: «با اعلام حکومت نظامی قصد دارند مردم را به خانه ها بکشانند.»
حاج مهدی بلافاصله به اتاقی رفت که آیت الله مطهری با امام در آنجا صحبت می کردند، اجازه گرفت و نشست، از گفته های امام متوجه شد که امام در جریان اوضاع قرارگرفته اند، امام مریض احوال بود، بااین وجود باقدرت مسائل را پیش می بردند. حاج مهدی از امام خواست که محل اقامتشان را عوض کنند، اما امام بی اعتنا و نگرانی، به او گفتند: «شما نگران من هستید یا مردم؟ بروید کاری کنید که کمتر خون ریزی شود از ارتش کاری ساخته نیست، اگر مردم درصحنه باشند، اتفاقی نخواهد افتاد.»
ادامه دارد...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: اجتماعیسیاسیتاریخینظامیحوادث
برچسب‌ها: ارتش جمهوری اسلامی ایران ، نیروی هوایی ، امام خمینی ، همافران ارتش ،

تاريخ : دو شنبه 19 بهمن 1394 | 23:28 | نویسنده : امیر کاظمی |
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس